چشم و هم چشمی

یک دفعه به خود آمد، عجب تلنگری . رفتار فرد مقابل برای او عین آیینه بود . قدری ناراحت شد ولی خوشحال بود که به این نقطه رسیده است.
هر بار که میخواست چیزی بخرد، حالا هر چی، لباس، خوراک و حتی سفرهایی که میرفت، طوری خرج میکرد که همه تعجب کنند، هم از جنس و رنگ و لعابش و هم از قیمتش.
اما حالا فهمیده بود که می‌تواند فقط به قدر توان خرج کند و بخرد و یا حتی میتواند نخرد.

فهمیده بود که باید بر حسب نیازش چیزهایی را که لازم دارد بخرد و نه تنها به صرف اینکه دیگری خریده یا رفته یا خورده.
حالا می‌دید که چه اشتباه بزرگی در حق خود و زندگی مالی آینده خود میکرده.
بعد از مدتی به قدر نیازش می‌خرید و می‌پوشید و حتی سفر می‌رفت و حالا شادتر بود.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.