معرفی کتاب های آنتونیو داماسیو

در ادامه قصد دارم کتاب های این عصب شناس پرتغالی را به شما معرفی کنم .

معرفی کتاب در جست و جوی اسپینوزا

از متن کتاب: احساس‌‌های درد و لذت، یا حالتی در میان آن‌ها، شالوده‌‌های ذهن ما هستند. اغلب نمی‌‌توانیم این واقعیت ساده را ببینیم چون تصویرهای ذهنی اشیاء و رویدادهایی که ما را احاطه کرده‌‌اند، همراه با تصویرهای واژه‌‌ها و جمله‌‌هایی که آن‌ها را توضیح می‌‌دهند، توجه ما را، که زیر بار آن‌ها خم شده، کاملاً به خود مشغول کرده‌‌اند. اما این احساس‌‌ها در هر حال آن‌جا هستند، احساس‌‌های عاطفه‌‌های بی‌‌شمار و وضعیت‌‌های مربوط به آن‌ها، رویه موسیقایی مداوم ذهن ما، صدای بی‌‌وقفه همگانی‌‌ترین نغمه‌‌هایی که تنها وقتی آرام می‌‌گیرند که به خواب می‌‌رویم، که وقتی سرشار از شادی هستیم به نغمه‌‌ای تمام و کمال و وقتی اندوه وجودمان را فرا می‌‌گیرد به موسیقی اندوهگین مردگان تبدیل می‌‌شود . با توجه به حضور فراگیر احساس‌ها، این فکر پیش می‌‌آید که دانش مربوط به آن‌ها باید خیلی پیش از این روشن شده باشد ـــ این‌که احساس‌ها چه هستند، چه‌‌گونه عمل می‌‌کنند، معنای آن‌ها چیست ـــ اما قضیه ابدا از این قرار نیست…

معرفی کتاب خطای دکارت: عاطفه، خرد و مغز انسان

آنتونیو داماسیو ( – ۱۹۴۴)، متخصص علوم اعصاب پرتغالی‌تبار امریکایی و رئیس موسسه مغز و خلاقیت است. «خطای دکارت» نظریه‌ دکارتی درباره‌ی ذهن و بدن را به چالش می‌کشد. دکارت(۱۵۹۶-۱۶۵۰) ذهن و بدن را از هم مجزا می‌داند و معتقد است ارتباط آن‌ها بر اساس غده‌ صنوبری‌ مغز است، اما داماسیو این باور را رد می‌کند. دکارت نخستین فیلسوفی بود که تلاش کرد بر پایه‌ یافته‌های تجربی و پژوهشی خود به بررسی مسئله ذهن و بدن بپردازد و جوابی برای آن بیابید. اما برای داماسیو، ذهن و بدن دو جنبه مختلف یک پدیده بیولوژیک هستند. اندیشه‌ای شبیه اسپینوزا که گفته بود ذهن بیرون از بدن وجود ندارد. داماسیو در این کتاب، بر دو حوزه‌ مختلف ولی متفاوت دست می‌گذارد: رابطه‌ خرد با اراده و رابطه‌ عاطفه با اراده. در بخش نخست، داماسیو نشان می‌دهد که چگونه مغز و اراده به هم مرتبط هستند. تز اصلی داماسیو در این بخش این است که انسان موجودی متاثر از بیرون نیست، بلکه «اندام واره» محور است. یعنی اساس تصمیم‌گیری‌های وی را می‌توان در بخش پیشانی مغز یافت. بخش دیگری از کتاب داماسیو بر بررسی پدیده‌ عاطفه متمرکز است. داماسیو بر این باور است که عاطفه بخش مجزایی از مغز انسان یا خرد او نیست بلکه سطحی پایین‌تر از خرد انسانی است که جایگاهش در مغز است. وی بر این باور است که بدون عاطفه، خرد در تصمیم گیری‌هایش دچار مشکلات عدیده‌ای می‌شود. وی با بررسی بیماران عصب‌شناختی متعدد و نشان دادن عکس‌های آن‌ها بیان می‌کند که جایگاه اصلی عاطفه درون مغز آدمی است و اگر بر اثر یک آسیب مغزی بخش عاطفه دچار مشکل شود، خیلی از مشکلات برای بیمار ایجاد می‌شود.
از آنجا که دکارت به طور مشهوری اعلام کرده است ، “من فکر می کنم ، پس من هستم” ، علم غالبا از احساسات به عنوان منبع موجود واقعی یک فرد چشم پوشی می کند. حتی علوم اعصاب مدرن نیز تا همین اواخر تمایل داشته است که بر جنبه های شناختی عملکرد مغز تمرکز کند و احساسات را نادیده بگیرد. این نگرش با انتشار خطای دکارت در سال ۱۹۹۵ شروع به تغییر کرد. آنتونیو داماسیو – “یکی از برجسته ترین متخصص مغز و اعصاب جهان” (نیویورک تایمز) – عقاید سنتی را در مورد ارتباط بین احساسات و عقلانیت به چالش کشید. در این کتاب جذاب و شگفت آور ، داماسیو خواننده را به یک سفر کشف علمی از طریق یک سری مطالعات موردی می برد ، چیزی را که بسیاری از ما مدتهاست به آن شک داریم نشان می دهد: احساسات یک چیز لوکس نیستند ، آنها برای تفکر منطقی و رفتارهای عادی اجتماعی ضروری هستند.
این کتاب در یازده فصل و سه بخش نوشته است. این فصل ها به ترتیب عبارتند از: ادبار در ورمانت، فاش شدن اسرار مغز گیج، فی نیس گیج مدرن، با خونسردی بیشتر، مونتاژ یک تفسیر، تنظیم بیولوژیکی و بقا، هیجانات و احساسات، فرضیه ی علامت گذاران بدنی، آزمایش فرضیه ی علامت گذاران بدنی، مغز مراقب بدن، علاقه ی مفرط برای استدلال. یک موخره با نام قلب در ستیز انسان نیز در این کتاب وجود دارد.
کتاب خطای دکارت: عاطفه، استدلال و مغز انسان توسط تقی کیمیایی اسدی ترجمه شده است. این کتاب را نشر نگاه معاصر منتشر کرده است.

معرفی کتاب احساس آن چه اتفاق می افتد اثر آنتونیو داماسیو

تحقیق هیچ جنبه ای از ذهن انسان کار راحتی نیست، و برای آنها که مشتاق‌اند زیربنای زیستی ذهن را بفهمند، آگاهی عموما مشکل اصلی در نظر گرفته می‌شود، به‌رغم این واقعیت که تعریف خود مشکل ممکن است از یک محقق به محقق دیگر به طرز قابل توجهی تغییر کند. اگر تبیین ذهن آخرین مرز علوم باشد، آگاهی غالبا چیزی چون آخرین راز در تبیین ذهن به نظر می‌رسد. برخی آن را غیرقابل حل می‌دانند. با این حال، مشکل بتوان موضوعی چالشی‌تر و وسوسه‌انگیزتر از موضوع آگاهی برای تحقیق و تأمل تصور کرد. موضوع ذهن، در کل، و آگاهی، در حالت خاص، این امکان را برای انسان ها فراهم می‌سازد که، تا نفس آخر، در آرزوی فهم ماهیت انسانی خود و مشتاق شگفتی‌های آن باشند، ماهیتی که ارسطو آن را منحصرا انسانی می‌دانست. چه چیزی مشکل‌تر از دانستن این است که بدانیم چگونه می‌دانیم؟ چه چیزی سرگیجه‌آورتر از این است که بدانیم که این داشتن آگاهی ماست که طرح پرسش هایی در باب آگاهی را برای ما امکان‌پذیر و حتا آن را اجتناب ناپذیر می‌سازد؟ هرچند آگاهی را نوک قله‌ی تکامل زیستی نمی‌دانم، اما آن را نقطه‌ی عطفی در تاریخ دراز دامن زندگی به حساب می آورم. حتی وقتی به تعریف ساده و استاندارد آگاهی در واژه‌نامه رجوع می کنیم – به عنوان هشیاری موجود زنده نسبت به خود و محیط‌اش – تصور این‌که چگونه آگاهی با احتمال فراوان مسیر تکامل انسان را به نظام جدیدی از مخلوقات هدایت کرد دشوار نیست، فرایندی که بدون آگاهی امکان پذیر نیست: وجدان، مذهب، سازمان های اجتماعی و سیاسی، هنرها، علوم و تکنولوژی . شاید حتی بسیار قانع کننده‌تر، آگاهی کارکرد زیستی حیاتی‌ای است که موارد زیر را برای ما امکان‌پذیر می‌سازد‌: غم یا شادی را بشناسیم، رنج یا لذت را حس کنیم، به وجود دستپاچگی یا غرور پی ببریم، برای عشق یا زندگی از دست رفته غصه بخوریم یا ماتم بگیریم، و جز این ها.

 

کتاب “درک رخداد” یک کتاب پرفروش بین المللی است.

این کتاب افسانه ای در مورد نحوه تعامل مغز با بدن و با سیگنال های دنیای خارجی برای تولید هوشیاری بیشتر است. همانطور که گفته شد ، نظریه پردازی های طولانی وجود دارد که می توانست با استفاده از تحقیقات بیشتر – آزمایشگاهی یا بالینی ، مفید واقع شود. کتاب درک رخداد
ترکیبی بهتر و جدیدتر را ایجاد می کند. نویسنده در این کتاب به توضیح آگاهی از منظری جدید می پردازد.

در جایی از کتاب “داماسیو” می گوید: ” دلایل خوبی وجود داشت که انتظار داشته باشیم ، همانطور که قرن جدید آغاز شد ، علوم مغز در حال گسترش احساسات را در دستور کار آنها قرار می دهد … اما این … هرگز محقق نشد. … علم قرن بیستم … احساسات را دوباره به مغز منتقل کرد ، اما آن را به لایه های عصبی پایین مرتبط با تفکرات گذشته ، منتقل کرد. در پایان ، نه تنها احساس منطقی نبود ، بلکه حتی مطالعه آن نیز منطقی نبود.”

 

معرفی کتاب “خویشتن به ذهن می آید”

وی در بلند پروازانه ترین و خیره کننده ترین کار خود ، این ایده دیرینه را که آگاهی به نوعی از بدن جدا است ، رد می کند و شواهد علمی قانع کننده جدیدی را ارائه می دهد که دیدگاهی تکاملی دارند. دیدگاه وی مستلزم تغییر اساسی در نحوه مشاهده و بیان تاریخچه ذهن آگاه است ، که حاکی از این است که رشد مغز از خود انسان یک چالش برای بی تفاوتی طبیعت است. این پیشرفت کمک می کند تا راه برای ظهور فرهنگ ، شاید یکی از مشخص ترین ویژگی های ما به عنوان موجودات متفکر و خودآگاه ، باز شود.

آنتونیو داماسیو استاد دانشگاه ، دیوید دورنسیف استاد علوم اعصاب ، روانشناسی و مغز و اعصاب و مدیر موسسه مغز و خلاقیت در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. از دیگر کتاب های داماسیو می توان به خطای دکارت اشاره کرد. احساس آنچه اتفاق می افتد ؛ و به دنبال اسپینوزا. او جایزه هوندا ، جایزه شاهزاده آستوریاس را برای تحقیقات فنی و علمی دریافت کرده و با همسرش هانا ، جایزه های Pessoa ، Signoret و Cozzarelli را به اشتراک گذاشته است. داماسیو عضو موسسه پزشکی آکادمی ملی علوم ، آکادمی علوم و هنرهای آمریکایی ، آکادمی علوم باواریا و آکادمی علوم و هنر اروپا است. او در لس آنجلس زندگی می کند.

۳۷/۲۰۰

منبع خلاصه کتاب ها سایت ایران کتاب  https://www.iranketab.ir

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.