منِ جدید

من جدید ؟
می دونید چی شده ، می خوام روزی رو تصور کنم که وارد محل کار جدیدم می شم و ..
ببینیم ..

من با ماشینم وارد کوچه و پس کوچه های کریم خان می شوم و همچنان دنبال جا پارک می گردم خیلی بد است اینجا تمام جوبهای کوچه ها گود هستند و من با همان فوبیای افتادن در جوب آب به سختی ماشین را بر لبه جوب پارک می کنم . زمانی که دستی را بالا می کشم نفسی تازه می کنم و همه چیز را چک می کنم و سوئیچ را بر می دارم و از ماشین بیرون می آیم ، وای کیفم را جا گذاشتم به سمت صندوق عقب میروم و کیفم را بر می دارم و ماشین را قفل می کنم و به طرف ساختمان جدید به راه می افتم .
کمی استرس دارم نگران هم هستم و نمی دانم امروز چه طور پیش خواهد رفت .. حتما کار زیاد خواهد بود و باید از همان دقایق ابتدایی روز شروع به کار کنم .. برای صبحانه یک لقمه نون ساندویچ حاوی پنیر و گردو گذاشته ام که با چای صبح که آبدارچی محترم می آورد بخورم ..

من حالا وارد ساختمان شده ام جلوی ساعت زنی منتظرم که کمی خلوت شود ، بالاخره کارت می زنم . به ذهنم فشار می آورم که باید کدام طبقه می رفتم و یک چیزی به ذهنم می رسد و تصمیم میگیرم به طبقه سوم بروم .. با خودم درگیرم که با آسانسور بروم یا از پله ها .. چون جلوی آسانسور تعدادی استاده اند و من خجالت می کشم که کنار آنها بیاستم تصمیم می گیرم سرم را پایین بیاندازم و به سمت راه پله ها بروم و تا طبقه سوم بالا بروم .. حالا احساس میکنم کمی به نفس نفس افتادم فکر می کنم چه قدر پله هاش زیاده ها دفعه بعد و چه کار کنم ..

به هر حال طبقه سوم می رسم و حالا باید درب شیشه ای را هل بدم و وارد شود .. با سلام وارد اتاقی می شوم که مافوقم آنجا نشسته بهش سلامی گرم عرض می کنم که انتظار دارم کمی مرا تحویل بگیرد به هر حال سلام سردی می کند و می گوید تو اتاق بغلی برید بنشینید تا دوستان برسند و کار را براتان بازگو کنند ..
من هم سرم را عین هو بیچارگان کم چاره که چاره ای جز گوش دادن ندارند به اتاق بغلی رهسپار می شوم .. کنار میز روی صندلی جلوی میز می نشینم ..
جو این مدیریت و بچه هایش را دوست دارم اما تا با هم اخت شویم قطعا طول می کشد و باید کمی هم تلاش کاری و هم تلاش ارتباطی کنم که همه چیز بهتر و خوبتر پیش برود .

برای خودم آرزوی موفقیت می کنم و حالا آبدارچی وارد میشود و چایی جلو من می گذارد و من تشکر می کنم .. نمی دانم تا کسی نیامده لقمه ام را بخورم یا نه ..

تصمیم می گیرم که یک گاز از لقمه ام بزنم چون خیلی خوشمزه است و من دوستش دارم . گازی می زنم و سعی می کنم سریع بجومش و قورتش بدهم .. لقمه را به مشمایع بر می گردانم و داخل کیف می گذارم و حالا جرعه ای از فنجان چای را می نوشم .. آه چه ترکیب فوق العاده ای ..

من عاشق نون و پنیر گردو با چای هستم .. البته اگر چایش شیرین بود که دیگه چی میشد .. همچنان منتظرم و فکر می کنم تا کسی بیاید هنوز می توانم یک لقمه دیگر گاز بزنم .. به به چه قدر خوشمزه است .. با لذتی بیش از لقمه قبلی می جوم و آن را به معده بیچاره ای که سر و صدای کشنگی اش تمام شکمم را پر کرده روانه می کنم ..
واقعا طعم فوق العاده ای دارد ..

دیگر انگار سر و کله همکاران دارد پیدا می شود یکی پس از دیگری .. صدای سلام ها را می شنوم و حالا وارد اتاق می شوند ..
فنجان چای را سر جایش می گذارم و با ورود آنان از جای بلند می شوم ..
کرونا است و نمی شود همکاران قدیمی را در آغوش بکشم اما از دور هم شور و شوقم را بهشان به نحوی سعی کردم متقل کنم و خوشحالی خودم را از اینکه بالاخره توانستم تصمیمم را عملی کنم نشان می دم و بیشتر از همه اینکه در کنارآنها هستم نیز اعلام می کنم که چه قدر خوشحال و شادمانم ..
بعد از نیم ساعت همگی سر جاهایشان نشسته اند و کم کم کار شروع می شود ..

مثلا بعدش شروع کردیم به یادگیری و همکار عزیزم و با صبر و حوصله بسیار سعی می کنه که تمام ریزه کاری های کار و پرونده ها را به من یاد بده و من سعی می کنم از همان دقایق ابتدایی شروع کنم و با اینکه فکر می کنم هیچی نفهمیدم تلاشم را می کنم که همه چیز را فهمیده باشم و عالی و بدون نقص و با دقت همه را انجام می دم . و برای روز اول بسیار خوب بود من از خودم راضی ام اتفاقا مافوقم و همکارم هم راضی هستند و بعد از خوردن ناهار مجدد به کار ادامه می دهم در بین کار مجدد آبدارچی محترم برای من چای می آورد و من هم با تشکری آن را می نوشم و خلاصه که احساس می کنم می شود اینگونه وقاع و اتفاق ها را به خوبی پشت سر بگذارم .. روز اولمه و بهم می گن می خوای یک ساعت بعد از ساعت کاری می تونی بری یعنی یک ساعت هم اضافه کاری می مانم و بعد تامام ..

از همه همکاران و مخصوصا از کسی که کار را بهم آموزش داده تشکر می کنم و خداحافظی بلندی از همه دوستان و مافوقم می گویم و به امید بازگشت و روزهایی که روان تر و عالی تر باشم از بعد از پایین آمدن با آسانسور و کارت خروج زدن به سمت ماشین پارک شده کنار جوبی که می ترسیدم حین پارک درونش بیافتم می روم و ماشین را روشن و به سمت خانه حرکت می کنم .

تو ماشین سعی می کنم تمام کارها را چک کنم و مرور کنم برای فردا .. احساس می کنم فردا قوی تر و جسورتر به محل کارم می رم و می تونم به بهترین نحو همه کارها را انجام بدم .
حالا دیگه خیلی خسته شدم و به خانه می رسم و با بچه هام سلام و احوال پرسی می کنم و خدا را شکر که همسر و دخترم غذایی تدارک دیده اند من بعد از خوردن شام می روم که بخوام .. خوشحالم که بالاخره بعد از چندین سال توانستم محل کارم را تغییر بدم انگار همه چیز از نو و تازه شروع شده و این تازگی و نو به من احساس خوش سرزندگی می دهد . البته افکار منفی هم به من هجوم می آورند اما سعی می کنم که آنها را از خودم دور کنم و به امید آینده ای بهتر و جانانه تر چشمان خسته ام را روی هم می گذارم و .. شب خوش تا فردا

امیدوارم به بهترین شکل بگذرد .. نمی خواهم به خودم امید واهی بدهم اما برای خودم آرزوهای خوب دارم و تلاش می کنم که سهم فاعلی خودم را در این آرزو ایفا کنم .. و براش تلاش کنم ..
اشکالی ندارد هم اگر نشود ، با همین تصورات من احساس خوبی پیدا کردم و حالا در همان محل کار فعلی هم سعی می کنم روزگارم را به خوبی بگذرانم .

آیا شما جرات استعفا دادن دارید ؟

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.